به جان چشمانت !!
این بار آنچنان رفتنی ام ...
که ، کاسه های آب را هم قسم دهی
نه آن روزها باز میگردند و نه من
"تنها"
كوه چون سنگ بودتنهاشد
ياچون تنهابودسنگ شد؟؟
من كه نه سنگ بودم نه كوه
چراتنهاشدم؟؟؟
.............. ..............
درنگاه آنان كه پروازرانميدانند
هرچقدراوج بگيري
كوچكترميشوي

فقط نگاه ميكرد..
نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد.
نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم.
نگاهم کرد دل به او بستم.
نگاهم کرد.......
اما بعدها فهمیدم فقط نگاه میکرد
 
سكوت و صبوري ام را
به حساب ضعف و بي كسي ام نگذار
دلم به چيز هايي پايبند است
كه تو ديگر يادت نمي آيد ...
نظرات شما عزیزان:
|